نهضت سوادآموزی بعد از انقلاب به منظور ريشه كنی بيسوادی در ايران تاسيس گرديد. پيش از انقلاب اين نهاد پيكار با بيسوادی نام داشت. با بوجود آمدن نهضت سوادآموزی مربيان و معلمان آن به در خانه مردم می رفتند تا بيسوادان را تشويق به يادگيری خواندن و نوشتن كنند. در دهه شصت در تلوزيون، در لابه لای خبرها، گزارشی از نوسوادانی از نهضت پخش می كردند كه موفق به گرفتن ديپلم و يا راه يافتن به دانشگاه شده بودند. نهضت سوادآموزی نيز همچون بقيه امور اينچنينی اسير آمار و اطلاعات گرديد بطوريكه آمار با سوادشدگان مهمتر از كيفيت سواد آنان شد و هر سال با افتخار از رشد چند درصدی دم زد و بشارت ريشه كنی بيسوادی تا آينده بسيار نزديك داد. اكنون كه سی و شش سال از تاسيس آن می گذرد طبق آمار همين سازمان محترم ده ميليون بيسواد در كشور وجود دارد. آمار نهضت سوادآموزی آدم را ياد آن شهروند انگليسی می اندازد كه در اواخر جنگ جهانی دوم اعلام كرد من آماده ام به آلمان بروم و هيتلر را دستگير كرده و بياورم! وقتی از او پرسيدند چگونه پاسخ داد. من از اول جنگ تعداد كشته شدگان آلمانی كه توسط راديو انگلستان اعلام شده را با هم جمع كرده ام و الان فقط خود هيتلردرآلمان تنها باقی مانده است كه دستگيريش با آن جثه ريز برای من كاری ندارد!