سوره رعد آیه یازده

سوره رعد آیه یازدهم یکی از پرطرفدارترین آیات قرآن در دهه شصت و مخصوصا اوایل آن بود. این آیه می فرماید إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ و معنی آن این است که در حقيقت‏خدا حال (سرنوشت)قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال(سرنوشت) خود را تغيير دهند. این آیه به کررات در سخنرانی ها و جلسات سیاسی و مذهبی خوانده می شد و دلیلی برای انجام انقلاب و صدور آن بود. در کتاب بینش دینی هم که پس از انقلاب توسط جنابان سروش و حداد عادل برای دبیرستانها نوشته شده بود از همین آیه در اثبات انقلاب و انقلابی گری استفاده شده بود. از آنجائیکه دهه شصت دهه جمع اضداد بود و رویدادهای اول و آخر این دهه صدوهشتاد درجه با هم تفاوت داشت، استفاده از این آیه با پررنگ تر شدن مفهوم ولایت و اینکه ولی بهتر از خود ما حال ما را می فهمد و صلاح را تشخیص می دهد، کمرنگ گردید.

تیمهای ملی

در دهه شصت تیمهای ملی ورزشی ایران علاوه بر اینکه نماینده ورزش ایران بودند، بلکه سربازان و سفیران انقلاب نیز به حساب می آمدند. آنها به غیر از فعالیت ورزشی، در میادین ورزش نماز جماعت می خواندند، عکس و پوستر توزیع می کردند، سربند قرمز به سر می بستند و خلاصه از هر کاری در جهت صدور انقلاب کوتاهی نمی کردند. اما جالبتر از همه اخبار ورزشی در صدا و سیمای آن روزگار بود که اگر یک ورزشکار و یا تیم ورزشی ایران می برد از عبارت جمهوری اسلامی ایران استفاده می شد مثلا تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران با نتیجه دو بر هیچ کویت را شکست داد اما اگر همین تیم شکست می خورد می گفتند تیم ملی فوتبال کشورمان یا تیم فوتبال ایران با نتیجه دو بر صفر از کویت شکست خورد.! تازه در توضیح شکست هم نا داوری و توطئه امپریالیسم جهانی و دسیسه اعراب همیشه دلیل اصلی بود. خلاصه اینکه از نحوه اعلام اسم تیم می شد سریع حدس زد که نتیجه چه شده است. بد نیست بدانید در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲ دهلی نو در هند، محمد مایلی کهن که عضو تیم ملی فوتبال ایران بود در بازی با کویت و پس ازاینکه گل کویت به ثمر رسید به داور حمله کرد و با مشت به صورت او کوبید. مایلی کهن که همان روزها هم گفته می شد کارمند حراست سازمان تربیت بدنی است و بواسطه این حضور به تیم ملی راه یافته در توجیه عمل خود گفت که داور با انقلاب اسلامی لج بوده و او به عنوان پاسدار انقلاب این عمل را انجام داده است. عمل مایلی کهن به جز بی آبرویی و شرمساری برای فوتبال ایران نتیجه ای نداشت.

مربیان تیم ملی فوتبال

اسامی مربیان تیم ملی فوتبال ایران در دهه شصت

اصغر شرفی ۱۳۶۰
پرویز ابوطالب ۱۳۶۰
ناصر ابراهیمی ۱۳۶۰، ۱۳۶۱
حسین آبشناسان ۱۳۶۱

جلال چراغپور ۱۳۶۲
احمد طوسی ۱۳۶۲
محمود یاوری ۱۳۶۳
ناصر ابراهیمی ۱۳۶۳، ۱۳۶۴
فریدون عسگرزاده ۱۳۶۴، ۱۳۶۵
پرویز دهداری ۱۳۶۵، ۱۳۶۶
محمود یاوری ۱۳۶۶

پرویز دهداری ۱۳۶۶، ۱۳۶۷، ۱۳۶۸

رضا وطنخواه ۱۳۶۸

مهدی مناجاتی ۱۳۶۸
علی پروین ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲

ساندویچهای دهه شصت

در دهه شصت فست فود به شکل امروزی وجود نداشت. پیتزا پدیده جدیدی بود و به علت اینکه پنیر پیتزا در داخل کشور ساخته نمی شد، تهیه پیتزا کار راحتی نبود. البته پیتزا فروشی ها بتدریج راه افتادند اما تنوع منو آنها محدود بود حتی در بعضی از آنها فقط پیتزا موجود بود یعنی یک مدل بیشتر پیتزا نداشتند. سال 64 در یک ساندویچ فروشی که پیتزا هم می فروخت به  هنگام آوردن پیتزا نان هم آورد که وقتی پرسیدم چرا گفت بیشتر مشتری ها با پیتزا نان می خورند!. بهر حال این وضعیت پیتزا بود. اما ساندویچ وضع دیگری داشت ساندویچ از قبل از انقلاب جا افتاده بود ولی تنوع الان را نداشت. در مجموع دو نوع کالباس خشک و مارتادلا وجود داشت و دو نوع سوسیس معمولی وآلمانی. مخلفات هم گوجه و خیار شور بود. بعضی از ساندوچ فروشی های معروف از پیاز و جعفری هم استفاده می کردند اما از کاهو و کلم و سایر مخلفات خبری نبود. در سالهای جنگ که بعضی وقتها که گوجه و خیارشور گیر نمی آمد مخلفاتی مثل  کاهو، کلم، سبزی، فلفل و ترشی و سس هم استفاده می شد. دیگر ساندویچهای متداول عبارت بودند از همبرگر، تخم مرغ، کوکو سبزی و سیب زمینی، جگر، مغز، زبان که این سه تای آخر را هرجایی نداشت. چیزبرگر هم به همان علت کمبود پنیر آن متداول نبود. یک ساندویچ محبوب سالهای دهه شصت سوسیس بندری بود. سوسیس بندری ترکیبی از سوسیس و سیب زمینی پخته به همراه سس فلفل بود که در حقیقت برای ارزان شدن ساندویچ اختراع شده بود ولی بعدا به خاطر طعم آن طرفدار بسیار پیدا کرد. ساندویچ مرغ بعلت کوپنی بودن مرغ در زمان جنگ منقرض شد و ساندویچ الویه هم با سوسیس و کالباس تهیه می گردید، در حالیکه قبل از جنگ از مرغ برای آن استفاده می کردند.

نان ساندویچها، نان سفید بود که نسبت به باگت های امروزی کوچکتر و نازک تر تهیه می شد. تعدادی از مشتریان ساندویچ خود را دو نانه سفارش می دادند که معنی آن این بود که ساندویچ آماده در نان دومی قرار می گرفت. در بعضی از شهرهای کوچک که نان ساندویچ موجود نبود از نان بربری یا نان تافتون برای ساندویچ استفاده می شد. با رونق نان فانتزی پای باگت به ساندویچ فروشی ها باز شد. نان همبرگر اما از قدیم الایام گرد بود و فقط وقتی نان گرد تمام می شد در نان سفید گذاشته می شد.

بعضی از ساندویچ فروشی ها ابتکاراتی را هم به خرج می دادند مثل آب پز کردن سوسیس یا سرخ کردن کالباس ویا سرو ساندیچ با لیمو و فلفل سبز. در بعضی هم برای مشتریان مخصوص خردل روسی و زیتون پرورده سرو می شد. سس مایونز بعد از جنگ به ساندویچها اضافه شد.فروش سوپ جو و سیب زمینی سرخ کرده هم برای جذب مشتری در دهه شصت آغاز شد.

فضای ساندویچ فروشی ها هم با الان متفاوت بود. به جای منو یک یخچال ویترین دار در معرض دید بود که در آن مواد ساندویچها درون سینی دیده می شد و از آنجا مشتری متوجه می شد که چه چیزی موجود است. عموما ساندویچ فروشی ها یک یا دو کانتر یا رف برای ایستاده غذا خوردن داشتند و بندرت محلی برای نشستن. ساندویچ فروشی هایی که ساندویچ را به صورت پرسی و همچنین غذاهایی مثل لوبیا و آش هم می فروختند اغذیه فروشی نام می گرفتند که چیزی بین رستوران و ساندویچ فروشی بودند.

تلفنخانه

همانطور که می دانید در دهه شصت مخابرات محدود به تلفنهای ثابت بود. اما همین تلفنهای ثابت به تعداد مورد درخواست موجود نبود. بسیاری از مردم فیشهای ثبت نام تلفن قبل از انقلاب در دست داشتند که منتظر نصب آن باقی مانده بودند. در این شرایط که هر خانه ای تلفن نداشت تلفنخانه یا کاریر محلی بود تا بتوان از آنجا با شهرستان یا خارج از کشور تماس گرفت. تلفنخانه تشکیل شده بود از چند کابین که اپراتور شماره شما را می گرفت و شما به یکی از کابینها می رفتید و صحبت می کردید. پس از پایان مکالمه اپراتور با محاسبه زمان مکالمه که با کورنومتر اندازه گیری می شد و نرخ محل مکالمه پول می گرفت. برای خارج از کشور هم به هنگام گرفتن شماره از مشتری مبلغی بیعانه دریافت می شد. اما این ظاهر کار بود، در عمل قطع مکرر مکالمه یا ضعیف بودن صدا  یا خط روی خط افتادن باعث می شد این مراحل چندین بار تکرار شود. ضمنا مشکل بزرگ مخابرات کمبود صفر بود. این مشکل به این معنی بود که خطوط بین شهری محدود بود و وقتی تمام آن اشغال می شد پس از گرفتن صفر اول کد شهرستان بوق اشغال شنیده می شد و اصطلاحا صفر آزاد نمی کرد. گاهی کسانی که در منزل نمی توانستند صفر آزاد کنند به تلفنخانه می رفتند تا شاید از آنجا مکالمه خود را برقرار نمایند. این داستان صفر آزاد شدن ممکن بود تا چندین ساعت طول بکشد و بعضی وقتها مشتری انصراف می داد و می رفت. معمولا جلوی در تلفنخانه ها چند تلفن سکه ایی راه دور هم بود تلفنهایی که با سکه های یک و دو تومانی کار می کرد. این تلفنها هم همان مشکل صفر آزاد کردن را داشت وممکن بود تا حتی یک ساعت سکه می انداختید و صفر می گرفتید و قطع می کردید. مشتری دائمی تلفنخانه ها دانشجوها و سربازها بودند ولی سایر مردم هم به تلفنخانه رفت و آمد داشتند. خلاصه در آن دوران یک حال و احوال ساده با شهرستان بسیار وقت گیر و مشکل بود.

امدادهای غیبی

دهه شصت دهه امدادهای غیبی بود. در طول سالهای جنگ به کررات رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد داستانهایی از امدادهای غیبی تعریف می کردند. از منفجر نشدن گلوله های توپ و خمپاره گرفته تا اصابت نکردن گلوله های دشمن به رزمندگان یا دیده نشدن رزمندگان اسلام در روز روشن و صدها مثال دیگر، همه و همه از مصادیق امدادهای غیبی در جبهه ها بود. مسئله امدادهای غیبی در بیانات و سخنرانی های مسئولین هم به چشم می خورد. اوج امدادهای غیبی، ادعای رویت سواری سبزپوش بر اسب سفید در خطوط مقدم جبهه بود. راویان در خطوط متعدد جبهه های نبرد مدعی بودند که به هنگام غروب آفتاب علمداری سوار بر اسب را دیده اند که در افق مشغول بازدید از منطقه جنگی بوده است. هر چند که این اخبار هیچگاه تائید یا تکذیب نشد، اما در افواه عمومی از آن صحبت می شد. امدادهای غیبی فقط منحصر به جبهه نبود. به عنوان مثال ماجرای طبس و کشف دو کودتا و دهها حادثه ختم به خیر دیگر نیز به امداد غیبی نسبت داده می شد. به طور کلی بخشی از سازماندهی عملیات نظامی و تبلیغاتی با توکل بر امداد غیبی طراحی میشد. با خاتمه جنگ به تدریج این اصطلاح از زبان محاوره سیاستمداران خارج و به فراموشی سپرده شد.